کیانا عشق مامان وباباکیانا عشق مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

لحظه های کودکی

شیطونی هات

سلام گل مامان این روزای اخر سال مدام تو رفت و امد تو بازار هستم شما هم طبق معمول پیش مادر جونی عزیزم  هر خریدی که برات می کنم کلی مثل بچه کوچیکا ذوق می کنم جدا از کارای زیادی که عید داره ولی خیلی دوسش دارم الان شما یه پلاستیک دستته دونه دونه پوشکاتو از تو جاش در میاری میزاری تو پلاستیک  وتو اتاق راه میری  این کارو همین طور تکرار میکنی ههههههههههههه راستی دو تا ماهی خریدم  هی میای میگی مامانی مامانی مانی لپ لپ لپ امروز مدام عروسک سیاهپوستتو میاوردی ومیگفتی نی نی  مه مه مه مه که  اون شیر میخواد ولی تا میمیکمو در میاوردم فوری عروسکو پرت میکردی و خودت میخوردی عسل من  الان دیگه رفتی تو اشپز خونه ومنم هم...
3 ارديبهشت 1393

از همه جا

سلام عسل مامان 18 ماهگیت مبارک دیگه واقعا خانم شدی قربونت واکسن 18 ماهگیتو زدی و تموم شد تا 6سالگی اخیشششششششششششش انقده شیطون شدی که حد نداره  تازه پدر جون برات یه تاب خریده که دایی سعید تو حیاط به یه درخت وصل کرده حالا که سوارش میشی مگه ول می کنی میگی اب اب ابازی اب اب ابازی خلاصه هیشکی جرات نمیکنه تو رو سوار اون تاب بکنه چون ول کن نیستی هههههه من که هنوز از کنارش رد هم نشدم خیلی از کلماتو میگی کامل از یک تا 5 هم میشموری خیلی قشنگ وای یه چیزی انقده خوشگل میرقصی دستاتو می پیچونی اوف که خوردنی میشی اساسی مامانی رها مریض شده وبیمارستانه خدا کنه زودی خوب بشه دیروز هم واسه تو هم واسه رها عروسک باربی گرفتم قبل اینکه برم بیمارس...
3 ارديبهشت 1393

قد و وزن عشقم تا یکسالگی

تاریخ وزن قد   1392/8/1 10 کیلو و 100 گرم 77 ویرایش | حذف 1392/2/1 8 کیلو و 800 گرم 67 ویرایش | حذف 1391/12/1 7 کیلو و 760 گرم 67 ویرایش | حذف 1391/9/11 4 کیلو و 900 گرم 56 ویرایش | حذف 1391/9/6 4 کیلو و 650 گرم 55 ویرایش | حذف 1391/8/22 3 کیلو و 850 گرم 53 ویرایش | حذف 1391/8/19 3 کیلو و 500 گرم 50 ویرایش | حذف 1391/8/1 3 کیلو و 100 گرم 49 ویرایش | حذف تو ١٨ ماهگی ١١ کیلو وزنت بود و٨٣ قدت  نیم کیلو کمبود داری ...
3 ارديبهشت 1393

ما اومدیم

سلام گل من  امروز اومدیم خونه مادر جون رکورد زدیم مامانی بعد ۳ روز خونه موندن همه تعجب کردن هههههههههه   مادر جون ۲۲اردیبهشت واست اش دندونی درست کرد خیلی خوش مزه بود البته یه کوچولو به شما دادم ولی گفتن زیاد ندم چون توش اب قلم گوساله داشت چربیش زیاد بود واست خوب نیست اخه شما هنوز نی نی کوچولویییییییییییییییییی   امروز مامانی می خواد از ناز دادنی که شما  رو میده بنویسه اخه عروسک با نمک جوجوک عسلک تیر تیرک ناز بعدی تین تین مامان عروسک مامان اوشلک مامان دلبرک مامان   حالا لالایی که واست می خونم   لالالالا گل لاله تین تین لالا کرد لالا تین تین لالاکن پ...
10 اسفند 1392

دل گفته هاااااااااااااااااااااااااااااااااا

سلام به عشقم  سلام به زندگیم  سلام به ثمره عشق من    وای که چقدر زود گذشت روزای با تو بودن  روزای قد کشیدنت  یک سال با تموم خوبی ها وبدی نه نمک های زندگی گذشت  خیلی خوشحالم که با تو هستم  واز خدا ممنونم که تو وبابایی مهربونو به من هدیه کرده شما ها بیشتر از لیاقت من هستین امیدوار لایق این همه خوبی خدای مهربونم باشم  الهی امین.   مادرانه های زیادی رو با تو طی کردم  با تو دوباره کودک شدم ورشد کردم  دوباره چهار دست وپارفتم دوباره به دیوار تکیه دادم ودوباره از نو بلند شدم  دباره به حرف اومدم شعر های کودکیمو خوندم و...................من منی که جونمو می گرفتی ولی خواب رو از چش...
10 اسفند 1392

معذرت خواهی>

سلام عزیزم  خیلی منو ببخش که دیر دیر برات مینویسم امشب خواستم ادرس وبت و واسه یه دوست بفرستم اومدم اینجا خوب تنبلم دیگه بقول همه ههههههههههههههههه هیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی روزها همینطوری میان ومیرن وتو جلوی چشمای من قد میکشی ومن خدا رو شکر می کنم واسه داشتن تو واسه تویی که عشق تو لبخند تو خلاصه شده باور کن همه کلمه هارو برای توصیف عشقی که به تو دارم کم میارم اوایل دی بود که حال بابا بزرگ من بد شد ورفت بیمارستان و۱۸ دی بعد از چند سال مریضی وتحمل دردای جور واجور رفت بهشت خیلی بابابزرگ خوبی بود  درست از وقتی من ۱۰ سالم بود  مریض شد ولی مهربونیش نگاهش صحبت هاش شعراش سواد بالایی ...
10 اسفند 1392

ای عیدی عیدی

سلام عزیز دل مامان سال نو مبارک صد سال به این سال ها     زیبای من امسال اولین عید زندگیت وشیرین ترین عید من وبابا بود یه دنیا بوس ابدار واسه نا ناز مامان نمی دونی چقدر خوشحالم که تو کنار من هستی وخدارو شکر می کنم واسه داشتن تو که مفهوم عشق خالصی واسه من شب قبل سال تحویل یاد عید گذشته افتادم که تو دلم بودی واندازه یه نخود کوچولو یاد لحطه سال تحویل که من وتو تنها بودیم وتنهایی سالو تحویل کردیم من به تو تبریک گفتم ولی تو انقده کوچیک بودی که نمی تونستی تبریک بگی حتی با دست وپای کوچیکت ولی من مطمنم گفتی   پارسال بابایت بیمارستان بود چون عمو ی شما تصادف کرده بود واسه همین تنها بودیم ولی امسال خیلی خوشحال بودم چ...
10 اسفند 1392